این سرهنگ همان گولد اسمیت سرهنگ انگلیسی بود که در زمان لطفعلیخان زند بارها با او ملاقات کرد و خاطرات خود از سفرهایش به ایران و ملاقاتهایش با خان زند را به یادگار گذاشت. این دو برای شکار گورخر به دشت رفته بودند.
صبحگاه علیخان سرهنگ را از خواب بیدار کرد. یک گله گورخر از راه میرسیدند. سرهنگ تفنگ دورزن انگلیسی خود را آماده کرد و قراول رفت. یک ماده گورخر در تیررس بود، علیخان ممانعت کرد، ماده را نباید زد. یک کره پدیدار شد، باز هم علیخان اجازه تیر نداد.
نوبت به یک ماده و کرهاش رسید و باز هم علیخان جلوی سرهنگ را گرفت. یک نر جوان هم به همین ترتیب نجات یافت و بالاخره یک نر بزرگ و پیر نظرعلیخان را جلب کرد.
پس از آنکه حیوان سیراب شد، او اجازه تیر داد! تیمور لنگ در خاطرات خود مینویسد وقتی که به طبرستان رسید، مردان و زنان طبری را دید که از سپاه او نهراسیدند و هنگامی که سربازان مشغول استفاده از میوه درختان شدند، به تیمور گفتند سربازانت، هر قدر میخواهند بخورند ولی شاخهها را نشکنند!
قرنها بعد - یعنی همین 30سال قبل- عدهای از فلاسفه در غرب نسخه توسعه پایدار و برداشت پایدار را برای بشریت نوشتند. در جایی صحبت میکردم و گفتم ما ایرانیها با این سابقه تمدن، احتیاجی به نگاهکردن به غرب نداریم و کافی است به عقب بنگریم تا راهحل مسائل و مشکلات زیستمحیطی خود را بیابیم.
به راستی آیا نگاهی که ما به محیطزیست داریم و چگونگی رفتار برخی از ما هیچ مناسبتی با اعتقادات و کردار اجدادمان دارد؟ در ایام نوروز با یک همکار خارجی، سفر کوتاهی به شمال داشتیم. به راستی در پارکها و جنگلها و مناطق تفریحی مانند پارک سیسنگان که گردشگران تجمع کرده بودند، از رفتار آنها خجالت کشیدم.
مگر میشود که ایرانیها با آن فرهنگ و آگاهی، یک پارک را تبدیل به زبالهدانی کنند؟ سرتاسر پارک را زباله پوشانده بود. هر کس که یکی دو ساعت در این پارک اتراق میکرد، انبوهی از زباله (بهخصوص پلاستیک) را رها میکرد و میرفت.
مگر ما مردمی نیستیم که آب، خاک، درخت و هوا را محترم میداشتیم و آن را آلوده نمیکردیم؟ مگر ما امت پیامبری نیستیم که میفرمود: شکستن شاخه درخت مانند شکستن بال فرشتگان است؟ چند نفری که از این وضع به ستوه آمدند دور ما جمع شدند و راه چاره میخواستند.
من فکر میکنم که ما نیاز به فرهنگسازی داریم. مثلا اگر سازمان حفاظت محیط زیست و منابع طبیعی که در این مورد تجربه داشتند، اعلامیهای را تهیه میکردند و با یک کیسه زباله به هر بازدیدکننده تحویل میدادند و با خوشرویی از آنها میخواستند که زباله خود را پراکنده نکنند...؟
باز هم میبینیم که فرهنگسازی از دامان پاک و پر مهر مادران و سایه پرغرور پدران ایرانی شروع میشود و این تعلیمات تا به آخر در ذهن فرزندان نقش میبندد. در کودکی چیزی را داخل حوض آب منزلمان انداختم، مرحوم مادر بزرگم نهیب زد که «آب، مهر حضرت فاطمه است» حق نداری به آن بیاحترامی کنی! جای چنین تعلیماتی در ساحت مقدس خانههای ایرانی خالی است. به راستی جای آن است که کمی به عمق بنگریم و من از آن تاریخ به آب سلام میکنم.